کلافه م

ساخت وبلاگ
امروز صبح با مامانم اینا رفتم بیرون واسه خرید. قبلش فرصت نشد صبحونه بخورم. فقط دو سه تا شلغم و لبو خوردم. یکی دو ساعت بعدش، همچین گرسنه م شد که می خواستماز حال برم دیگه. خیلی حس بدی بود. تمام اون مدتی که دلم از گرسنگی ضعف می رفت، به اوناییفکر می کردم که این حس رو دارن، ولی هیچ راهی واسه برطرفکردنش ندارن. هیچی ندارن بخورن. فرقی هم نداره آدم باشه یا سگ یا گربه یا هر جوندار دیگه ای. حتی فکر کردن به این موضوع هم آزار دهنده بود. یادمه یه بار با خواهر شوهرم داشتیم در مورد کمک به دیگران صحبت می کردیم. من گفتم وقتی در توانم باشه، به هر موجودی کمک می کنم.گاهی به آدما، گاهی هم به پناهگاه های حمایت از حیوانات.خواهر شوهرم گفت نه من اولویتم همنوع های خودمه. وقتی یه آدم نیازمند هست، چرا باید به حیوانات کمک کنم. گفت حیوانات باید غذاشونو خودشون پیدا کنن این طبیعتشونه. حرفش به نظرم مسخره بود. خب آدما هم باید کار کنن واسهبرطرف کردن نیازهاشون.حالا به هر علت یه عده نمی تونن از پس نیازهاشون بر بیان. خب بقیه باید بگن این عده باید حذف بشن از چرخه ی طبیعت؟حیوانات هم همینطورن. تازه ضعیف تر و بی پناه تر.خیلیا کمکشون که نمی کنن هیچ، کتکشونم می زنن. واسه تفریح آزارشون می دن. اگه تصادف کردن با ماشینی چیزی، یه گوشه ولشون می کنن تابا درد و رنج زیادی بمیرن. واقعا چرا نباید به فکرشون بود. به خواهر شوهرم اینا رو گفتم. ولی اون همچنان روی نظرشاصرار داشت. منم روی نظر خودم اصرار داشتم. الانم هر موقع بتونم بهشون کمک می کنم.مثل آتوس، مثل حنا. به گربه های بیرون غذا می دم. واسه کبوترا دون می ریزم.به آدما هم کمک می کنم. هر کسی جای خودشو داره. کمک کردن حس خوبی داره. چون تو باعث می شی یه نفر، یه موجود، احساس بهتری داشته کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 18:24

یعنی چی آخه. دیشب باز خواب حامد رو دیدم. این مدت اصلا هیچ اتفاقی نیفتاد که اونو یادم بیاد. بعد قسمت مسخره ی خواب این بود که دیدم داره بهم زنگ می زنه. توی خواب با خودم گفتم اون که گفت شماره تو ندارم پس چطورداره زنگ می زنه. حالا مسخره تر اینه که منم شماره شو ندارم ولی رو صفحه گوشیمنوشته بود حامد ​​​​​​این خوابای بی سر و ته چیه واقعا.راستی، یادم نمیاد اون وقتا اسم حامد رو تو گوشیم چی ذخیرهکرده بودم. اسم خودش بود یا یه چیز دیگه. نمی دونم.می گن اتفاقا رو اگه جایی ثبت کنی، زنده نگهش می داری. چون با هر بار خودندنش، انگار بارها اون اتفاق رو تجربه می کنی.ولی اگه ثبت نکنی، به مرور توی ذهنت کم رنگ می شه وحتی رو به فراموشی می ره. من از سال ها قبل، عادت دارم روزمرگی هامو یادداشت کنم. قبلنا بیشتر می نوشتم. بازم باید همین کارو بکنم. کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 18:24